سرزمین کهن

فرهنگی - اجتماعی

سرزمین کهن

فرهنگی - اجتماعی

مشخصات بلاگ

آن چه می نویسم هشداری است به خودم و دیگران . در روزگاری که به هزار رنگ آلوده است ، از دردهای دیرینه سرزمینی می گویم که زادگاه هنر و دانش و عشق است ؛ تا بدانیم از کجا آمده ایم و اکنون چه باید بکنیم .

بایگانی
آخرین مطالب

۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

29 فروردین روز ارتش بود .

8 سال جنگ با دشمنی که همه قدرت های جهانی حمایتش می کردند ، کار ساده ای نبود . ولی ارتش ایران با سربازان ، درجه داران و افسران شجاع و میهن دوست ، دشمن را از آب و خاک و آسمان این سرزمین کهن بیرون کرد .

ولی رسانه های دیداری ، شنیداری و مکتوب کشور فقط از سپاه و بسیج می گویند و نقش ارتش را از تاریخ جنگ حذف کرده اند . تو گویی در تمام پیروزی ها و عملیات آفندی و پدافندی زمان جنگ ، ارتش در بیرون گود ایستاده و نظاره گر هنرنمایی بسیجیان و سپاهیان بوده است . این تحریف ناجوانمردانه تاریخ روزی تصحیح خواهد شد ولی فعلا به گوشه ای از افتخارات نیروهای بی ادعای ارتش اشاره می کنم .

1 - نیروی دریایی در عملیات بی همتای مروارید در همان ابتدای جنگ در 7 آذر 1359 کل نیروی دریایی عراق را تنها با یک فروند ناوچه موشک انداز به نام پیکان نابود کرد ! این عملیات درخشان با همکاری عالی خلبانان نیروی هوایی ارتش انجام شد و منجر به تصرف سکوهای نفتی البکر و الامیه و غرق شدن 10 فروند ناوچه موشک انداز و چند فروند بالگرد وهواپیمای عراقی شد .

2 - نیروی هوایی در تمام جنگ به پشتیبانی از سربازان زمینی و دریایی پرداخت و دو عملیات شگفت انگیز کمان 99 و حمله به اچ 3 را در تاریخ جنگ های جهان به یادگار گذاشت .

3 - نیروی زمینی و هوانیروز طراحی و اجرای عملیات های زمینی از جمله شکست حصر آبادان و بازپس گیری خرمشهر را در کارنامه دارد .

4 - مقاومت 33 روزه مدافعان خرمشهر بر خلاف آن چه تبلیغ می شود ، کار تفنگداران و تکاوران نیروی دریایی ارتش بود . تکاور نبودی ببینی شهر آزاد گشته !

امیدوارم روزی پرده های فریب و دروغ کنار رود و چهره واقعی جنگ که ترکیبی از ارتش ، سپاه و نیروهای مردمی بود ، نشان داده شود .

صادق هدایت

«در زندگی زخم‌هایی است که مثل خوره روح را در انزوا می‌خورند و می‌تراشند. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد؛ چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله‌ی افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تاثیر این‌گونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می‌افزاید.»

64 سال از مرگ صادق هدایت گذشت . نویسنده ای که در سال های اخیر کتاب هایش را به دلیل ترویج یاس و خودکشی ممنوع کرده اند . آیا به راستی این غول ادبی ایران مایه رواج افسردگی و پوچی بود ؟ نویسندگان نام آور زیادی هستند که به دست خویش به زندگی خود پایان داده اند و کتاب هایشان در ایران منتشر می شود . ارنست همینگوی ، سیلویا پلات ، آرتور کستلر ، ویرجینیا ولف ، غزاله علی زاده و چند تن دیگر از این دسته هستند . چرا این ممنوعیت گریبان هدایت را گرفته است ؟

بسیاری او را از پیش‌گامان داستان‌نویسی نوین ایران دانسته‌اند. آن‌چه بی‌شک موجب شهرت جهانی هدایت شده است، رمان ِ «بوف کور» این نویسنده است.بوف کور به زبان‌های مختلفی از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است. آغاز کتاب بوف کور شاید از معروف‌ترین جملاتی باشد که در ادبیات فارسی میان مردم دست به دست شده و استفاده شده است.

صادق هدایت در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمانی اجاره‌ای در خیابان شامپیونه پاریس با باز کردن شیر گاز و بستن در و پنجره خانه به زندگی خود پایان داد و در گورستان پرلاشز ، قطعه‌ ۸۵ به خاک سپرده شد.

 

 


 

نوشته شده توسط داوود در شنبه ۵ اردیبهشت۱۳۹۴ ساعت ۱۹:۵۴ بعد از ظهر موضوع ادبی |

در حاشیه

سریال جدید مهران مدیری به نیمه نرسیده متوقف شد .

باز هم اعتراض و شکایت صنفی . اما این بار جامعه پزشکان و وکیلان سریال در حاشیه توهینی به خود دانستند .

پزشکان همواره جایگاه اجتماعی بالایی در افکار عمومی داشته اند و نمادی از سواد و طبقه مرفه بوده اند . انتظار من آن بود که با دید وسیع و بردباری بیشتری به این سریال نگاه می کردند . اگر اعتراض نمی کردند به نظر من شان و منزلت بالاتری در آرای همگانی به دست می آوردند . ولی حالا همه می دانند که واقعیت نهفته در افشاگری های مهران مدیری آن ها را برآشفته و چنین سرآسیمه کرده است .

فساد در جامعه گسترش پیدا کرده و شاخه ای از آن تخلفات پزشکی است . پزشکان ایرانی با این اعتراض نه تنها از حرفه مقدس پزشکی دفاع نکردند ، که موجبات تنزل شان و جایگاه خود را بیش از پیش فراهم کردند .

درود بر مهران مدیری عزیز .

دمی با استاد حسین الهی قمشه ای - 1

"داستان سه نگاه"

نخستین گوهری که از گنجینه غیب آشکار شد عقل بود:
گوهری شریف و والا و دانا و شناسا،
شناسای خیر از شر و زیبایی از زشتی و درست از نادرست
و آن گوهر نخست نگاهی کرد به آفریدگار خویش
و او را دید که "جمیل و پر جلال و خیال انگیز و خوش آهنگ و موزون و متناسب" است،
چندانکه در وصف نمی گنجد
از این نگاه فرزندی زاده شد
که نامش را "حُسن" نهادند
و او همان عقل دوم است
که مولانا گفت:

عقل اول راند بر عقل دوم
ماهی از سر کَنده گردد، نی ز دُم
مثنوی

و آنگاه عقل نگاهی دیگر کرد
باز به پروردگار خویش
و دید که چه اندازه "دلپذیر و دلپسند و دلدار و دلبر"است
و تمام وجودش یک آه و یک آرزو شد
که با او درآمیزد:

این یکی چون تشنه و آن دیگر چو آب
این یکی مخمور و آن دیگر شراب
مولانا

از این نگاه مشتاق بود که شور به رقص آمد
و شرار شعله کشید
و "عشق" پیدا شد و آتش به همه عالم زد
و نام دیگر عشق "نفس ناطقه انسانی" بود
که آن "حقیقت ذات آدمی" است
و سرانجام عقل نگاه سوّمی کرد
این بار به ذات خویش
و دریافت که نبود و آنگَه ببود
و از این اندیشه بود و نبود به تشویش و تشویر افتاد
و از این نگاه محزون فرزندی به نام حُزن در سوک خانه هستی زاده شد.
که نام دیگرش "جسم" یا "صورت و هیولا" بود.
و این سه فرزند گفتند در جهان بگردیم
و هر یک جایگاه شایسته خویش را بیابیم
"حُسن" همچون شاهزاده ای، باشکوه و جلال و خدم و حشم
اقطار عالم را بگشت
تا به باغ جمال و بارگاه کمال یوسف رسید
و فریاد برآورد که
از این خوشتر جایی در جهان نیست
پس بر تخت هستی یوسف به پادشاهی نشست
چنانکه او را با یوسف هیچ تفاوت نبود و:

حُسنش به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان می توان گرفت
حافظ

اما عشق با بالهای خیال، هفت اقلیم وصال را زیر پرگرفت
تا به حرمخانه قلب زلیخا رسید که
همچون زیارتگاهی در نور لطیف صبح می درخشید
و آنجا را حریمی معظم و میعادگاهی مکرم یافت
و همانجا مقیم شد و گفت:

مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بَلاکِش خبر نمی آید
حافظ

و از آن سوی دیگر حُزن چون ابری اشکبار دیار به دیار پیش رفت
تا به کلبه احزان یعقوب رسید و آنجا بار بیفکند و گفت:

بار غم عشق او را گردون ندارد تحمل
چون می تواند کشیدن، این پیکر لاغر من
صفای اصفهانی

این داستان کوتاه
قصه دراز و پرماجرای جمله آدمیان در نمایشنامه هستی است
تا هر یک کدام نگاه را برگزینند
و از این رویا چه عبرت گیرند
و از این کتاب چه حکمت خوانند.

نوشته حسین الهی قمشه ای
با الهام از داستان حس و دل
از محمد سیبک نیشابوری
مینیاتور اثر کمال الدین بهزاد


 

نوشته شده توسط داوود در شنبه ۵ اردیبهشت۱۳۹۴ ساعت ۰:۳۲ قبل از ظهر موضوع تاریخی |

سیزده به در ، روز طبیعت یا تخریب طبیعت ؟

 

سیزده به‌در ، به عنوان "روز طبیعت" و انس گرفتن با محیط زیست شناخته شده اما در عمل آنچه در این روز رخ می دهد دست کمی از اعلان جنگ به طبیعت ندارد. مسئولان در سال‌های قبل برآورد کردند که میزان آلودگی محیط زیست در روز سیزده به‌در ده برابر روزهای معمولی است.

بسیاری از زباله ها که دور انداخته می شوند، مانند پلاستیک، تا صدها سال تجزیه نخواهند شد و دامان طبیعت را آلوده باقی می گذارند. آلودگی دریاها و رودخانه ها به خاطر انداختن انبوه سبزه های هفت سین و ماهی های قرمز نیز از جمله عادت هایی است که رفتارهای ایرانیان را در تخریب طبیعت تکمیل می کند.

آموزش های همگانی در رسانه ها و اقداماتی مانند توزیع پلاستیک زباله در میان مردم می تواند کم کم این مشکل را رفع کند .

فیلم های محبوب من : 1 - شب های روشن

دیشب پس از چند سال برای چندمین بار یکی از فیلم های محبوب همه عمرم را دیدم . شب های روشن که برداشتی آزاد از کتابی به همین نام نوشته فیودور داستایفسکی نویسنده بزرگ روس است . 

شب های روشن از آن فیلم هایی است که هیچ گاه از دیدن چند باره اش خسته نشده ام . تازه حالم را بهتر هم می کند . یک عاشقانه آرام در فضایی تاریک و ضرباهنگی کند بی آن که حوصله ات را سر ببرد . فیلمی در ستایش عشق و ادبیات که ارزش شعر را به ما یادآوری می کند . 

گزیده ای از فیلم شب های روشن :

-اگر دو نفر به قیمت دوستی مجبور بشن تا آخر عمر به هم دروغ بگن ، بهتره تنهایی بشینن و به چیزهایی فکر کنن که دوست دارن . 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـ روشنی زیاد هم چیز جالبی نیست . آدم همه چیزو می بینه و همه اونو می بینن . توی تاریکی آدم می تونه خیال کنه که چیزی ، کسی ، جایی منتظرشه . اما توی روشنایی اصلا خبری نیست . معلومه که خبری نیست 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- رویا : شده تا حالا با کسی برخورد کنین که به دلتون بشینه ؟

استاد : آره . ولی من به دلشون ننشستم . 

رویا : یعنی چی ؟ 

استاد : یعنی قبلا یه نفر به دلشون نشسته بود . 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- رویا : شما آدم موفقی هستین . چیزای زیادی می دونین . 

استاد : دونستن خوشبختی نمیاره . 

رویا : راحتی که میاره . آدمی که می دونه ، خیالش راحته . 

استاد : شاید همین دونستن عذابش بده . 

رویا : مهم نیست . اگه دنیاش عوض بشه به عذابش می ارزه . 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از جان عزیزترم . در شهری هستم که برایم غریب نیست . اما دیشب را بی تو در غربت گذراندم . سهم من از عشقگوشه سرد و تاریکی از این دنیاست که با یاد تو گرم و روشن مانده است . کاری کن که باور کنم انتظار خود عشق است . آشکارا نهان کنم تا چند / دوست می دارمت به بانگ بلند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- رویا : این سربالایی پدر آدمو در میاره . باز خوبه آدم مطمئنه یکی منتظرش هست ، وگرنه به چه عشقی این سربالایی رو بره بالا . 

استاد : وقتی هم مطمئنی کسی منتظرت نیست راحت می ری بالا .

رویا : به نظر شما چرا من سخت می رم بالا ؟ 

استاد : برای این که مطمئن نیستی . 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- رویا : این حرفا فقط تو ادبیات قشنگه . زندگی با ادبیات فرق داره . 

استاد : همه این حرفا برای اینه که زندگی یه خرده شبیه ادبیات بشه . 

رویا : آدم باتو حرف می زنه سبک می شه . 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- رویا : می دونمتو آدم بهتری هستی ولی دلم پیش اونه . واسه همینه که اگه اون آدم برنگرده ، چیزی از عشقش پیش من نمی مونه . ولی من و تو اگه از هم جدا شیم ، محبت و احتراممون سر جاشه . می بینی ؟ من هممثل تو خیالاتی ام . 

استاد : اگه دلم می خواد برگرده ، فقط یک دلیل داره . 

رویا : چی ؟ 

استاد : این که از دوست داشتن پشیمون نشی . 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- به صحرا شدم . عشق باریده بود و زمین تر شده بود . چندان که پای مرد به گلزار فرو شود ، پای من به عشق فرو شد . ( بایزید بسطامی )

وقتی حواست نیست زیباترینی . وقتی حواست هست فقط زیبایی . حالا حواست هست ؟

با صد هزار مردم تنهایی ؛ بی صد هزار مردم تنهایی .

 


 

نوشته شده توسط داوود در پنجشنبه ۲۸ اسفند۱۳۹۳ ساعت ۱:۵۸ قبل از ظهر موضوع هنری |

چهارشنبه سوری

در تازه ترین اظهار نظر درباره چهارشنبه سوری ، آن را حرام اعلام کرده اند !

هرچند به حرام بودن شادی ها و جشن ها عادت کرده ایم ولی این پرسش پیش می آید که در ازای حرام دانستن همه جشن های ملی و میهنی چه جایگزین مناسبی ارایه کرده اید ؟ چرا مردم را یکسره دعوت به گریه و عزاداری می کنید ؟ به راستی خداوند بزرگ و مهربان برای بندگانش چنین خواسته است ؟ 

من هم با آتش بازی ها و ترقه های خطرناک امروزی مخالفم ولی اصل جشن آتش را دوست دارم و آن را سودمند و شادی افزا می دانم . 

لغو کنسرت ها

لغو کنسرت ها

داستان غم انگیز موسیقی در این سرزمین کهن و هنر پرور ، سر درازی دارد . در یک سال گذشته برگزاری کنسرت ها در ایران بیش از پیش با مشکل رو به رو شده است . تعداد استان هایی که از کنسرتهای دارای مجوز جلوگیری می کنند ، رو به افزایش است . از تک خوانی و حتی هم خوانی زنان ایراد گرفته می شود .

به راستی دلیل برهم زدن کنسرت های دارای مجوز از وزارت ارشاد چیست ؟

خوبی و بدی

همه ما می دانیم که خوبی چیست و بدی کدام است . ولی اگر بخواهیم نگاه دقیق تری بیندازیم ، کار چندان آسانی در پیش نخواهیم داشت . 

به طور کلی بر این باورم که آدم ها نه کاملا خوبند و نه بد . هر انسانی تعدادی صفات بد و خوب را با خود دارد که در یک کلمه شخصیت او را تشکیل می دهد . هر کس که درصد خوبی هایش از بدی هایش بیشتر باشد ، آدم بهتری است . از سوی دیگر معتقدم که نهاد ، سرشت ، ذات و شخصیت انسان ها تغییر ناپذیر است و نمی توان از کسی انتظار داشت خودش را عوض کند و از این رو به آن رو شود . از استثناها که بگذریم بیشتر آدم ها در بهترین حالت و با اراده و توان بالا تنها می توانند بخشی از اخلاق و رفتار خود را اصلاح کنند ، نه همه آن را . 

ولی حتی این تعریف هم همه جانبه و کامل نیست . بسیار آدم ها را دیده ام که دیدگاه های متفاوت و گاه متضادی نسبت به آن ها وجود دارد . آدولف هیتلر ، جنایتکار جنگی و یکی از منفورترین چهره های تاریخ است ولی اگر از اوا براون همسر او می پرسیدید ، حتما می گفت که او یکی از بهترین مردان دنیا است . زیرا به خاطر او در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم به برلین رفت و همراه با او خودکشی کرد . 

در پیرامون ما مردانی هستند که ممکن است دزد ، کلاهبردار ، آدمکش ، تبهکار ، فاسد ، دروغگو و ستمگر باشند ولی همسرانشان آن ها را بهترین می دانند ؛ چون آن چند خواسته کوچک و بزرگ آن ها را برآورده می کنند . همسایگان ، همکاران ، دوستان ، خویشان و بیگانگان ممکن است نظر های متفاوتی درباره آن مردان داشته باشند و شگفت آن که همه آن ها نیز درست می گویند . 

در پایان شاید بتوان گفت اگر انسان ها آن چند صفت نیک بنیادین و اساسی را داشته باشند ، می توان آن ها را خوب نامید . بی گمان راستگویی یکی از این صفات است . 

شب یلدا

شب یلدا

از سالهای دور ایرانیان شب یلدا را گرامی می دارند و آن را جشن می گیرند. شب یلدا، بلندترین شب سال و اولین شب زمستان است که مراسم و آیین خاص خود را دارد. خرید آجیل، انار و هندوانه، پختن سبزی پلو با ماهی و حتی آش رشته و خواندن حافظ همه از مراسمی است که در شب یلدا خانواده های ایرانی را به دور هم جمع می کند.

شب چله و یا شب اول زمستان، زمان زایش دوباره خورشید است. یعنی مردم چنین باوری داشتند که خورشید از انتهای تابستان اندک اندک میل خودش را کم می کند تا به اول زمستان و جنوبی ترین نقطه خودش می رسد . این زمانی است که خورشید رو به افول می رود و از زمان انقلاب زمستانی که خورشید مجددا نقطه طلوع اش در افق شرقی افزایش می دهد و میل اش را کم می کند تا به اعتدال بهاری بازگردد، این زمان را زایش خورشید در نظر می گرفتند. نام یلدا هم که واژه ای سوریانی است در واقع دلالت بر زایش خورشید دارد.

روز زایش خورشید یعنی اول زمستان را خرم روز می نامیدند و جشن می آراستند و شب اش را هم بیدار به انتظار دیدار خورشید می نشستند.و به همین خاطر میوه های سرخ رنگی را هم که در واقع برگرفته از رنگ خورشید بامدادی است مانند هندوانه، انار، سنجد و خرمالو و ... را تدارک می دیدند و این بلندترین شب سال را که به زایش خورشید پیوسته می شد، گرامی می داشتند.

شب یلدا یکی از جشن های مهم آیین میترا بوده است. در تقویم میترایی میدا سال آغاز زمستان است. بر همین اساس زایش خورشید هم همزمان با آغاز سال نوی میترایی است . این واقعه ای است که بعدها و در زمان اشکانیان به اروپا رفت و در سده سوم و چهارم میلادی به تقویم رسمی مسیحیت هم راه پیدا می کند. یعنی در واقع زایش خورشید را برابر می دانند با تولد عیسی مسیح در 25 دسامبر . به این دلیل که در قرن چهارم میلادی 25 دسامبر برابر می شد با روز آغاز زمستان.

شب یلدا

 

 

 

 


 

نوشته شده توسط داوود در جمعه ۲۸ آذر۱۳۹۳ ساعت ۰:۱۵ قبل از ظهر موضوع تاریخی |